قصه ها و اندرزها
موضوعات داغ

چگونگی حل مشکلات جامعه

 یکی از حاکمان چین امر نمود تا سنگ بزرگی را سرِ راه عمومی مردم بگذارند تا راه را کاملا مسدود کند، و نگهبانی را مؤظف نمود تا از پشت درختی مراقبت کند که مردم چی عکس العمل نشان می‌دهند و به حاکم خبر بدهد…!

اولین کسی که می‌گذشت “تاجر بزرگی” شهر بود، با نگاه تندی به سنگ نگاه کرد و از کسیکه این را گذاشته است سخت انتقاد کرد، نفهمید که این کار حاکم است، و در اطراف سنگ چرخید و به آواز بلند گفت: «میروم نزد حاکم شکایت می‌کنم؛ تا کسیکه این کار را کرده به جزایش برساند».

بعد از آن شخصی دیگری گذشت که بنّاء(ساختمان ساز) بود، چنان برخورد نمود که قبلا تاجر برخورد کرده بود، اما با این تفاوت که صدایش پست تر از قبلی بود.

سپس 3 پسر جوان که با هم دوست بودند از آنجا عبور کردند، در پهلوی سنگ ایستادند و شروع کردند به تمسخر کردن به کسیکه سنگ را گذاشته است و او را جاهل و احمق گفتند، سپس رفتند به خانه‌های شان.

بعد از گذشت دو روز دهقان فقیری از آنجا می‌گذشت، سنگ را دید چیزی نگفت، آستین‌های خود را بلند کرد و هرکه از راه می‌گذشت از او می‌خواست تا در دور کردن سنگ کمکش کنند، سنگ را از راه دور کردند، ناگهان دهقان می‌بیند که در زیر سنگ صندوقک کوچک وجود دارد که در آن قطعه‌های از طلا و نامه‌ای وجود داشت: “از طرف حاکم به کسیکه سنگ را از راه دور کرده است، این تحفه برای توست زیرا تو یک انسان مثبت‌ اندیش هستی که عوض شکایت و سر و صدا، با اقدام خود مشکل را حل نمودی”

یک نگاهی به جامعه خود بیاندازیم، بسیاری از مشکلاتی هست که حل آن خیلی ساده است، ولی بی‌تفاوت می‌گذریم و شکوه سر می‌دهیم….!

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن