قصه ها و اندرزها
موضوعات داغ

زیان‌های سودمند

داستان برادری از نسل و زمانه‌ی خودما:

او را رمضان گذشته در حالی دیدم که مقداری از موهای سرش سفید شده بود و با جدیت تمام در نماز تراویح در صف اول حضور می‌یافت؛ این زمان یادم از داستانی آمد که خودش بیست و دو سال پیش، زمانی که دانشجو بود، به من تعریف کرد.

به من گفت: با دختری بیگانه قرار داشتم و با موتر خود با عزم معصیت به سوی او رفتم و هیچ مانعی هم وجود نداشت (چرا که او جوان و زیبا و سرمایه‌دار و پدرش صاحب مقام بود)، گفت: ناگهان موترم در میان راه به مرد کهن‌سالی اصابت کرد و به زمین افتاد و او را به بیمارستان و مرا به زندان بردند.

چند شب و روز در زندان بودم و می‌ترسیدم که مبادا این مرد کهن‌سال بمیرد. این زمان بود که به گونه‌ای بی‌پیشینه به الله پناه بردم و از او به ناله و زاری خواستم تا من و مرد کهن‌سال را نجات دهد. از عزم گناه توبه کردم و با الله عهد بستم که دیگر بار به چنین کارهایی نزدیک نشوم. الله متعال هم عملا مرا نجات داد.

(این برادر) همان زمان برایم گفت: می‌دانی ای ایاد! من الله را به خاطر این مصیبت سپاسگزارم؛ چرا که اگر این حادثه اتفاق نمی‌افتاد اکنون در گناهان تباه و برباد می‌شدم.

از آن زمان تا امروز بیست و دو سال می‌گذرد و به فضل الله این دوست ما هنوز از اهل قیام و طاعت و عبادت است.

پس پاک است پروردگاری که بندگان خود را با آزمایش‌هایی که بخواهد به سوی خود باز می‌گرداند!

?د. ایاد قنيبی?

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن