بسم الله الرحمن الرحیم
تمهید:
هر دانش با افتخار موضوع خود، هدف و شدت نیاز خود مورد احترام است و علم تفسیر همه آنها را داراست، زیرا موضوع آن کلام الله متعال بوده که نهایت عزت، لذت،صداقت، عدل و بیان را دارا بوده و هدف آن درک قرآن کریم است که شامل هدایت، حکمت، شفا و رحمت است. و شدت نیاز به آن آشکار است زیرا صحابه علی رغم فصاحت، معانی برخی آیات را نمی فهمیدند و در فهم آن دچار مشکلات می شدند، همانطور که در آیه ( وَكُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَكُمُ الْخَيْطُ الأَبْيَضُ مِنَ الْخَيْطِ الأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّيَامَ إِلَى اللَّيْلِ)ترجمه: بخورید و بیاشامید، تا رشته سپید صبح، از رشته سیاه (شب) براى شما آشکار گردد! سپس روزه را تا شب، تکمیل کنید.(بقره ۱۸۷). برای عدی بن حاتم اتفاق افتاد، که بیدون شک ما نسبت به آنان نیاز بیشتر داریم.
تفسیر در لغت: به معنای آشکار کردن و کشف کردن است.
و در اصطلاح: به دو معنا می باشد
۱- علمی است که به وسیله آن فهم کتاب الله متعال، روشن کردن معانی آن، استخراج حکمت ها و احکام آن شناخته می شود.
۲- شرح کلام معجزه آسای الله متعال که بر محمد صلی الله علیه وسلم نازل شده است.
حکم تفسیر:
۱. فرض عین : بالای همه مردم به اندازهی که سخن پروردگار و احکام دین خودرا بدانند.
۲. فرض کفایی : بالای برخی مردم( علمای هر زمانه)لازم است که علم تفسیر را با تمام معنایش( ما لها و ما علیها آن) بدانند.
بخش های تفسیر:
بخش اول: از جهتی که مردم به آن شناخت دارند:
۱- تفسیریکه مردم عرب از سخن گفتن خود ان را میدانند( زیرا لغت آنها عربی است و قرآن به زبان آنها نازل شده).
۲- تفسیریکه هیچ یکی از ندانستن آن معذور پنداشته نمی شود.
۳- تفسیریکه که تنها دانشمندان آنرا میدانند.
۴- تفسیر که غیر از خداوند کسی دیگری به آن اگاهی نداشته و هر که دعوای دانستن انرا بکند در حقیقت دروغ گفته است.
تفصیل بخش اول:
۱- آنچه را عرب از سخن گفتن خود می دانند که شامل الفاظ قرآن و شیوه خطاب آن بوده زیرا که قرآن به زبان عرب نازل شده است.
۲- تفسیر که هیچ یکی از ندانستن وی بهانهتراشی نمی تواند مانند مسایل:امر به فرایض و منع از محرمات (اشیای حرام)، اصول اخلاق و عقاید.
۳- تفسیر که تنها علماء و دانشمندان به آن آگاهی دارند، حکم دانستن این بالای عام مردم فرض کفایی می باشد.
۴- تفسیر که غیر از خداوند کسی دیگری به آن آگاهی ندارد مانند مسایل غیبی و زمان وقوع وی که نداستن چنین مسایل بالای همه واجب است و هر که دعوی دانستن چنین تفسیر را نموده باشد در حقیقت به خداوند دروغ بسته.
بخش دوم: از جهت راه های رسیدن به آن:
که این بخش به دو نوع میباشد:
1- تفسیر بالماثور:
تفسیر به نصوص(قرآن به قرآن و قرآن به حدیث نبوی).
2- تفسیر بالرای:
تفسیر که از راه اجتهاد صورت می گیرد.
بخش سوم: از جهت شیوه ها:
۱- تفسیر مفصل و تشریحی:
مُفَسِّر قرآن آیات را از لحاظ سبب نزول، بیان معنای ناآشنای قرآن، و غیره می باشد مانند تفسیر ابن عطیه آلوسی.
۲- تفسیر مختصر:
مفسر از این طریق قصد دارد معنای کلی آیه را توضیح دهد بیدون اینکه خودش را در معرض جزئیاتی مانند: نحو، زبان، بلاغت، فواید و موارد دیگر قرار دهد
مانند تفسیر شیخ عبدالرحمن بن سعدی.
۳- تفسیر مقایسوی:
مُفَسِّر به این ترتیب از دو متن یا دو جمله استفاده کرده و بین آنها مقایسه میکند، و ممکن است هر آیه یا آیه و حدیث را با هم مقایسه کند، و ممکن است بین اقوال درباره یک آیت را با هم مقایسه کند و بین آنها ترجیح دهد.
مانند تفسیر ابن جریر طبری و دیگران که سخنان مفسران را ذکر میکنند و برخی را بالای برخی ترجیح می دهد.
۴- تفسیر موضوعی:
مفسِّر از لحاظ یک موضوع به تفسیر آن می پردازد که این نوع در ذات خود به سه قسم تقسیم می شود:
۱- تقدیم موضوع از طریق کل قرآن مانند: موضوع صفات بنده های الله در قرآن.
۲- تقدیم موضوع از طریق یک سوره مانند: موضوع اخلاق اجتماعی در سوره حجرات.
۳- اینکه مفسر یک کلمه یا جمله قرآنی را مورد بحث قرار دهد، مانند: کلمه امت در قرآن.
بخش چهارم: از جهت رهنمودهای مفسرین در آن
مقصود از جهت: جهت است که مفسر به آن غالب بوده و در تفسیر خود از آن استفاده کرده طوریکه وی را از مفسرین دیگر متمایز میسازد، به عنوانمثال:
روند یا جهت سلفی: مثل تفسیر ابن کثیر و تفسیر شنقیطی.
روند معتزلی: مانند تفسیر زمخشری.
روند اشعری: مانند تفسیر رازی.
برخی از آنها با مراجعه به علمی که بر تفسیر غلبه داشته، آورده شده است، نمونه هایی از این موارد عبارتند از:
معانی القرآن از “فراء”
مجاز القرآن از “ابوعبیده”
و اغراب القرآن از “نحاس”.
منابع و مراجع بحث:
١- كتاب فصول في أصول التفسير از مساعد بن سليمان الطيار.
٢- كتاب الاتقان في علوم القرآن از جلال الدين سيوطي.