شخصی گوسفندی را کباب کرد و برای برادرش گفت: دوستان و اقارب را دعوت کن تا بیایند و با هم این گوسفند را نوش جان کنیم.
برادرش رفت و در بین دهکده صدا کرد: آی مردم! کمک کنید، خانه ما آتش گرفته.
تعدادی اندکی به نجات دادن آنان آمدند، وقتی به خانه رسیدند، با کباب گوسفند و نوشیدنیهای گوارا پذیرایی شدند.
برادرش آمد و دید که کسانی دیگری آمده و کباب گوسفند را میخورند.
از برادرش پرسید: چرا دوستان و اقارب را صدا نکردی؟
برادرش گفت: اینها دوستان واقعی ما هستند، کسانی که شما آنها را دوست و خویشاوند میپنداشتی حاضر نیستند حتی در صورت آتش گرفتن خانه، یک سطل آب برای ما کمک کنند!